در شبان غم تنهایی خویش
درشبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام.
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام.
دل من در دل شب خواب پروانه شدن می بیند .
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند.
آسمان ها آبی .
پر مرغان صداقت آبی ست .
دیده در آینه صبح تو را می بیند.
از گریبان تو صبح صادق می گشاید پر و بال.
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی .
تو چنان شبنم پاک سحری؟
نه ، از آن پاک تری .
تو بهاری؟
نه ، بهاران از توست .
از تو می گیرد وام هر بهار این همه زیبایی را .
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو .
----------------------------------------------------------------------------------------------
رها شو از تن خاکی
از این خیال که در خیل خوابها داری
مرا به خواب مبین
بیا به خانه من
خوب من
به بیداری .
------------------------------------------------------------------------------------------------
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک اما آیا
باز بر می گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد.
------------------------------------------------------------------------------------------------ می توان از میان فاصله ها را بر داشت
دل من با دل تو
هر دو بیزار از این فاصله هاست.
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی
این فاصله را برداری.
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد.
چشم های تو به من می بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی .
می توانی تو به من
زندگانی بخشی
یا بگیری از من
آنچه را می بخشی *
قطعاتی از اشعار مرحوم حمید مصدق .